دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

دلم میخواهد بنویسم از همه چیز از دیروز از امروز از فردا از حالو هوای نمناک خودم ، یه دوستی داشتم که می گفت وقتی بارون میاد احساس شاعرا یونیده میشه ، برای همین یه دفعه همه چی به ذهنت خطور میکنه !

الانم احساسم یونیده شده شاعر نیستم چند بیتی محض حالو هوای امروز براتون میذارم.

برای دل شما برای دل خودم ، محض خاطر ناز بارون .......


باران باز هم  برایم از آسمان بگو

از بغض های نفس گیرو مانده در گلو

از تمام دلتنگیه انسان ها

از آخرین خاطرات خیابان ها

از گریه های آرومو بی صدا

از لبخندهای بی مثال  خدا

از قصه های نا گفته ی باد

از یاد هایی که می رود از یاد

از شبستان های غرق نیاز و دعا

از کودکی که عاجزانه می گوید خدا خدا 

از صداهایی که عاشقانه میخواند

از ترانه هایی که در گوشت می ماند

از نگاه چشم های منتظرو خسته

از حرف های یواشکیو سربسته

از شنیده ها و دیده های بارانی

از دست های خالیو کوچه های حیرانی

از مژده ی عید و آمدن بهار

باران تا انتها ی شب بر من ببار





  • محیا رساله

احساس تنفر عجیبی دارم

چقدر از این سبک زندگی بیزارم

  • محیا رساله

گذشته هایت را ببخش

زیرا آنان نه تنها مانند کفشهای کودکی برایت کوچکند.

بلکه تورا از برداشتن گام های بلند باز می دارند.


کلماتی که از دهانتان بیرون می آیند ویترین فروشگاه شعور شماست!


در نگاه کسی که درکی از پرواز ندارد هرچه اوج بگیری کوچکتر می شوی.


یک پرده باید بداند تا وقتی پنجره باز است فرصت رقصیدن دارد.

  • محیا رساله

آخرین برگ سفر نامه باران این است

که زمین چرکین است.....

هر وقت بارون میاد مردم برای اینکه خیس نشن دنبال سر پناهی می گردن؛ عابرین توی خیابون ، دنبال یه ماشین می دوند، آدم های داخل پیاده رو مغازه ای رو پیدا می کنند و خودشون رو توش جا می دن،سواره ها هم سریع می خوان برن که به خونه برسن....

آخر کارو که نگاه میکنی میبینی همه از دست بارون فرار کردن و دور هم جمع شدن حالا دارن باهم گپ می زنن بوی گرمی و صمیمیت همه ی فضا رو پرمیکنه . انگار بارون اومده بود که همه رو بارونی کنه...

آخه بارون یعنی مهربونی، صمیمیت ، سادگی ، صداقت...

کنار پنجره مینشینم

هشت کتاب سهراب را باز میکنم، برایم از باران می گوید...

چشم ها را باید شست

جور دیگر باید دید

واژه ها را باید شست

واژه باید خود باد

خود باران باشد

چتر ها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را

زیر باران باید برد

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت

دوست را زیر باران باید دید

عشق را زیر باران باید جست.

ومن

روی صفحه سفید و باران خورده ی دفترم به یاد سهراب نوشتم

برای همیشه ببار باران من

ببار تا هستی از نگاهت خیس شود و جان بگیرد

این تن خسته تر از شب را نوازش کن......

  • محیا رساله

شبیه یک رویای بی سرانجامم

یک پرنده پر از آرزوی پریدن

نمیدونم از کجا تموم شدم انگار

بی تو خشکیده رو لبم حتی خندیدن

  • محیا رساله

تا حالا شده حسرت یه چیزی رو بخورین؟

حسرت واژه ایست که گاهی اوقات مدام باآن در ذهنمان کلنجار می رویم ، حسرت ها و عقده هایی که از کودکی در دل می مانند و با ما بزرگ میشوند، حسرت پیرو جوون نمیشناسه پولدار و بی پول نمیشناسه ، اینکه چه جورآدمی هم باشی فرقی نمیکنه بالاخره  یه روزی یه جایی حسرت خوردی. زندگی ما منشور هزار رنگ است گاهی حسرت ها باعث تحریک و پیشرفت ما میشوند گاهی هم باعث پسرفت که در اون صورت اسمش دیگه حسرت نیست حسودیه، حسرت های ما مجموع داشته ها و نداشته های ماست از یکی شنیدم که می گفت من همه چی دارم پول ،خونه زندگیه خوب اما هیچکس حسرت منو نمیخوره ! من از این حسرت میخورم . بهش گفتم تو از کجا میدونی کسی حسرت تو رو نمیخوره ؟ گفت اگه کسی حسرت منو بخوره معلوم میشه از رفتارش ! به نظر شما این یکی رو میخواست که حسرتشو بخوره یا یکی رو میخواست که بهش حسودی بکنه؟اصلا حسرت گفتنیه؟ اگه حسرت کسی رو بخورین بهش میگین؟ به نظر من حسرت تو رفتار نشون داده نمیشه اما حسودی در رفتار مشخص میشه! برام خیلی جالب بود در جوابش گفتم: بعضی آدما این جوری هستن

و این بیت رو براش خوندم.

من حسرت پرواز ندارم به دل آری/ در من قفسی هست که می خواهدم آزاد .

دوست من ، دوست عزیزی که همین الان داری نوشته های منو میخونی به حسرت هات فکر کردی؟ برای اینکه حلش کنی کاری کردی؟ گاهی رسیدن بهش راه طولانی رو پیش روت میذاره ،اما دلم میخواد بی رو در واسی حسرت هات رو روی کاغذ بنویسی و برای اینکه  دیگه حسرت نخوری وحلش کنی یه راه حل هم براش در نظر بگیری .

اگه دوست داشتی!

اگه دوست داشتی و دلت خواست میتونی چند تاشو با ما در میون بذاری ، بچه هایی که وبلاگ رو میخونن راجب هم نظر بدن تا شاید بتونیم به هم کمک کنیم . از این تکنیک میتونیم برای حل مشکلاتمون هم استفاده کنیم . بنویسید هر چی دلتون خواست از حسرت تا درد دل تا مشکل .... 

  • محیا رساله

دست دست می کرد می خواست حرفی بزند که انگار گفتنش برایش سخت بود. مشتاق نگاهش کردم و گفتم چیزی میخوای بگی؟ سرش را به علامت نفی تکان داد ،بهش گفتم اینجوری نگام نکن دلم گرفت حداقل برام شعر بخون ، از شعرهای خودت ؛از کنارم بلند شد و نزدیک پنجره رفت قد وبالای مردانه اش پشت به من بود،زیر لب آرام حرف میزد صدایش مانند یک نجوا در گوشم می پیچید ... خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بهت بگم اما نتونستم همه چیز رو تو این نامه برات نوشتم یه روز خودت می فهمی چرا....کتش را برداشت و در را محکم پشت سرش بست و رفت . من همان طور مات و مبهوت به منظره ای نگاه می کردم که مانند یک خلا خالی بود خالی از همه چیز... نامه اش را باز کردم این طور برایم نوشته بود.

کاش بفهمی که وقتی می روم از غم نبودت نیست

کاش بدانی زندگی چیزی بیشتر از بودن ونبودن است

کاش دلت به وسعت دریاها باشد وقتی پاسخی برای نگاهت ندارم ....

  • محیا رساله
تفکر ابزاری است برای تشخیص درست و یا غلط بودن  یک امر یا یک فعل(من نظر خودم میگم و کاری به تعریف کتاب ها و نظر متخصصان و اساتید امر ندارم) هرکس میتونه با تفکر کردن در یک امر بنا به نظر خودش درست و یا غلط بودن یک امر را تشخیص بده ، اما اینکه این کار از نظر دیگران درست هست یا نیست یک امری جداگانه است ، اکثر ما در زندگی بر اساس افکار و نظرات خودمون تصمیم میگیریم و گاهی هم با مشورت کردن سعی میکنیم یک تصمیم درست و عاقلانه بگیریم و از نظرات و تجربه های دیگران استفاده کنیم ، این تصمیم ها و انتخاب ها هستند که مسیر زندگی را برای ما مشخص می کنند و راه  مارا در رسیدن به هدف و انجام امور هموارتر می کنند.
گاهی از دیگران تاثیر می پذیریم به حدی که مسیر زندگی را برای ما عوض می کنند و یا تحولی عظیم در زندگی ما ایجاد می کنند که آینده و سرنوشت ما را تحت تاثیر قرار می دهد ، گاهی این تاثیرات آگاهانه و گاهی نا آگاهانه است . متاسفانه ما در برخی موارد بدون اینکه خود بدانیم تحت تاثیر افکار و عقاید دیگران قرار میگیریم و حتی به کلی شخصیتمان عوض می شود !

زمینه ایجاد این تغییر از نظر من به واکنش های رفتاری بر می گردد یعنی فرد با نشان دادن رفتاری از خودش باعث جلب نظر و توجه دیگران می شود و با تایید دیگران تحسین آن ها را بر می انگیزد و باعث می شود افرادی که در آن جمع حاضر هستند مخصوصا افراد جوان تر آن اشخاص را به عنوان الگوی خویش قرار دهند .

الگوی شخصیت


از نظر علم روان شناسی افراد شخصیت های متفاوتی دارند که بر اساس آن در گروه های مختلفی  طبقه بندی می شوند . مثلا شخصیت های سالم و سازنده ،شخصیت های ناسالم ومخرب، شخصیت های تک محور،شخصیت های قدرت محور، شخصیت های کاریز ماتیک و....
اما واقعا نمی توان برای انسان یک قالب شخصیتی تعیین کرد و گفت از این دایره پا را فراتر نخواهد گذاشت بنا براین انسان ها غیرقابل پیش بینی هستند . افکار انسان هاست که سبب تمایز بین آنهاست.

اما

حرف من این است که هرکسی می تواند سرنوشت خودش را در دست بگیرد هر کسی صاحب پیامبر درونی است و این پیامبر عقل انسان است انسان دارای فهم شعوراست  و قادر به تشخیص درست از نادرست است بنابراین احتیاجی به اینکه چه کسی راه درست را نشانش بدهد ندارد
پس سعی کن قبل از این که از کسی تاثیر بپذیری راجبش فکر کنی این را بپذیر و بدون چون و چرا از کسی تبعیت نکن فکر کن و راه درست را انتخاب کن و خودت باش در تمام مراحل زندگیت تا موفق باشی و شک نکن به آنچه می خواهی میرسی حداقلش این است که میگویی خودم انتخاب کردم ! و بدون این یه تجربه است
و اینو بدون که برای رسیدن همیشه فرصت نیست
آرزو میکنم هر کسی هستی و این مطلب رو میخونی در هرجای این کره خاکی
آزاد و رها باشی نه اسیر دیگران.
 (اسیریک اندیشه بودن و تحت تاثیر قرار گرفتن به مراتب از اسیربودن در زندان هم بدتر است)
 موفق باشید

  • محیا رساله


شما تا حالا کتاب شازده کوچولو رو خوندین؟

شاید پیش خودتون بگین این چه سوالیه؟

مگه میشه کسی شازده کوچولو رو نخونده باشه؟

شازده کوچولو اثر نویسنده معروف و محبوب فرانسوی آنتوان دوسنت اگزو پری است ،که من شخصا دیوانه آثارش و سرگذشت عجیب این نویسنده هستم. شازده کوچولو به بیش از 210 زبان زنده دنیا ترجمه شده است و خوانده شده ترین و پرفروش ترین کتاب  دنیاست ،این کتاب در قرن بیستم به عنوان کتاب قرن نام گرفت . در بین تمام ترجمه های فارسی آن ترجمه احمد شاملو از بقیه ترجمه ها معروف تر و دقیق تر است ، شاملو در سال 1359نوار صوتی شازده کوچولو را با صدای خودش منتشر کرد پیشنهاد میکنم حتما اون رو دانلود و گوش کنیدو به هیچ وجه از دستش ندین!

حالا پیش خودتون فکر کنید چرا شازده کوچولو ؟ مگه این کتاب چی داره که اینقدر در جهان معرف ومحبوب شده؟

به نظر من شازده کوچولو یک زبان ساده و کودکانه دارد و حرفهای بی شیله پیله اش آنچنان در جانت رسوخ کرده و بی آنکه خودت بفهمی  هزاران مفهوم را به ذهنت منتقل می کند. تنهایی انسان ها را به رخ می کشد و همه را مغلوب می کند و ذهنت را در کوچه خیال تنها میگذارد تا هرگونه برداشت آزادی که دلت می خواهد از آن داشته باشی!


 من هر وقت شازده کوچولو رو میخونم دلم میگیره غمی عجیب به دلم می شینه به قول سهراب غمی غمناک ! امشب برای دهمین بار شازده کوچولو رو خوندم بهش فکر کردم و برایش گریه کردم برای شازده کوچولو برای گل سرخی که تنها در کره ای دیگر با بغض و غرور با شازده کوچولو وداع کرده بود و برای خودم ......

امشب این ترانه به ذهنم رسید خواستم شمارو هم در احساسم شریک کنم.


یه شازده ی بی ادعا               پاشو گذاشت تو خلوتم

می گفت گل سرخ منی           ببین چقدر عاشقتم

حرفاش چه باورم می شد         دلم چقدر ساده بودش

طفلکی از رو سادگی               دل به دلش داده بودش

اما یه روز اون گل سرخ              تنهاتر از همیشه شد

گلبرگای قشنگشم                   پرپر و پژمرده می شد

کسی نبود آبش بده                 عاشقی رو یادش بده

محبت و معنا کنه                     دل به دل پاکش بده

شازده زدو رفتو گذشت              قلب گلش دیگه شکست

رفت تا به گل ثابت بشه             عاشقی تنها  قصه هست

تو رفتی توی جاده ها                جاده های بی انتها

راهیه اون دورا شدی                مقصدتم ستاره ها

ستاره ها دعاش کنید               تو تنهاییش صداش کنید  

شازده ی من مسافره               نور بدرقه راهش کنید 


  • محیا رساله

تا حالا لبخندهای مختلفی رو دیدم ، لبخندها یی که گاهی از روی ترحم ، گاهی از ته دل ، گاهی دروغین و گاهی غرور آمیز بوده اما بعضی لبخندها به یاد ماندنی است ، بعضی ها آنچنان در ذهن نقش میبندد که هرگز از یادت نمی رود . عکس ها ونقاشی هایی که لبخندها را ماندگار می کنند کم نیستند اما همه ی آن ها به دل نمی نشیند، مثلا تابلوی لبخند ژوکوند اثر لئوناردو داوینچی راز لبخندیست که بر لبان  مونالیزا نقش بست و داوینچی آن را به ابدیت پیوند زد و جاودانه ساخت به راستی ارزش لبخند هر انسانی چقدر است؟آیا ارزش تمام لبخندها یکسان است؟ امروزه علم روان شناسی ثابت کرده که لبخند زدن و شاد بودن باعث افزایش طول عمر انسا نها می شود . پس لبخندها بدون اینکه ما بخواهیم ما را جاودانه می سازند!و من  امشب لبخندی دیدم که در ذهنم ماندگار شد ، وقتی سوار اتوبوس شدم تا مسیر طولانی و یک طرفه را طی کنم و با وجود خستگی فراوان  تاب توان ایستادن نداشتم به تاریکی شب خیره شدم و به آدم هایی که با چهره هایی شاد و غمگین  و خسته سوار اتوبوس می شدند و لحظه ای چند به همسفرانشان نگاه می کردند گاهی از مسائل  اقتصادی روز  و گاهی از خستگی و دلتنگی باهم صحبت می کردند . در یکی از همان ایستگاه های شلوغ خانم مسنی سوار اتوبوس شد که عصا به دست داشت و مریض بود  با زحمت از میان جمعیت خودش را به یکی از میله ها رساند تا به عنوان تکیه گاهی از آن استفاده کند . روبروی من دخترک کوچک بازیگوشی روی یکی از صندلی های تک نفره نشسته بود و پاهایش را تکان می داد و برای خودش شعر می خواند و با عروسک در دستش صحبت می کرد و مانند یک مادر از عروسکش که انگار فرزندش بود مراقبت میکرد ، نرسیده سر یک چها راه پشت چراغ قرمز اتوبوس تکانی خورد و با ترمز شدید و طولانی یک لحظه متوقف شد حواس همه ی مسافران به طرف راننده که حالا با یک جوان موتور سوار یکه بدو می کردو دعوای لفظی بین آن ها در گرفته بود معطوف شد! من که محو بازی دخترک بودم انگار چیزی جز او نمی دیدم با ترمز شدید اتوبوس  عروسک از دست دخترک به کف ماشین افتاد او  بلافاصله خم شد تا عروسکش را از میان لگد های  مسافران نجات دهد که ناگهان صورتش به عصای در دست اون خانم مسن خیره ماند و از روی صندلی بلند شد و با لحن کودکانه اش گفت خانم بیاین جای من بشینین من میتونم کنار مامانم وایسم ،زن مسن از رفتار دخترک شوکه شد و با لبخند گفت نه عزیزم من می ایستم تو بشین خانم کوچولو ،دخترک با اصرار اون خانم مسن را به جای خودش روی صندلی نشاند! پس از چند لحظه نگاهش به چشمان من افتاد لبخند میزد لبخندی زیبا و شادیه کودکانه در صورتش نقش بسته بود ،من هم به او لبخند زدم و سرم را به نشانه ی تایید کارش پایین آوردم ، حالا تمام مسافران لبخند میزدند همه کار کودکی را تایید میکردند که خودشان از انجامش عاجز بودند !

نکته

نمی گویم اکر کسی جایش را به خانم مریض و مسن نداد آدم بد و یا مغرور یا سختی است ! میدانم گاهی آنقدر خسته هستیم که توان حرف زدن هم نداریم چه برسد به آنکه جایمان را که به نوعی یک  غنیمت در این اتوبوس ها ی شلوغ محسوب میشود به دیگران ببخشیم اما سادگی یک کودک را هم نداریم با اینکه همه ی ما یک روزی کودک بودیم!!!!! و همه ی ما یک روزی پیر خواهیم شد !!!!!! 

چه خوب است احترام بگذاریم شاید یک روزی یک جایی کسی پیدا شود که  به ما هم احترام بگذارد

اگرچه ارزش های انسانی بالاتر از این حرف هاست ما محبت نمیکنیم که در عوض آن محبت ببینیم و اگر بدی هم دیدیم گله مند نباشیم ! حداقلش این است که انسان بوده ایم!

و این قانون دنیاست !

از هر دست بدهی از همان دست پس میگیری !

با آرزوی لبخندهای شیرین و ماندگار

  • محیا رساله