دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است



من یه حیات خلوت دارم

حیاتی که میتونم گاهی بش پناه ببرم

از آدما

از روزایی که دلم گرفته و از خودم

از خودم

از گذشته

از آینده

حیات خلوت من این جوریه

صدای کولر میاد

همه خوابن

من زیر پتو دارم فکر میکنم

از اون لحظه تصمیم می گیرم نه ببینم نه بشنوم

شاید اتفاقی شبیه خواب

یا مرگ

روحم رو رها میکنم

برای چند روز

کاش میشد چند شب رها شد

حتی از این تن

از این جسم سرد تو خالی

و رفت

تا زمانیکه باز باران ببارد....

من اهل سرزمین های دورم

باران در قلب من جاریست

مثل موسیقی

مثل شب

ممتد

تاابد


  • محیا رساله