دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است


آنکه ویران شده از یار مرا می فهمد

آنکه تنها شده بسیار مرا می فهمد

چه بگویم که چنان از تو فرو ریخته ام

که فقط ریزش آوار مرا می فهمد 

  • محیا رساله

به ساعت خیره شدم

نفس های آخرش را می کشید

زخمی بود

زخمیه سرنوشت

رنگ گونه هایش پرید 

و یکباره همچون آواری فرو ریخت 

با همین چشم های خودم 

جان دادنش را دیدم 

بخوانید نثار ((احساس)) تازه گذشته 

رحمه الله من یقرأ فاتحمه الصلوات 

  • محیا رساله

سلام بر همه

امروز میخوام براتون از کلمه ای بنویسم که بارها و بارها شنیدین و تکرارش کردین اما شاید به معنای واقعی درکش نکرده باشید ، بله امروز میخوام از بخشش براتون بنویسم ، هر وقت میگیم بخشش در ذهن ما مفهوم و تصویری شکل گرفته که همیشه همون رو مد نظر قرار دادیم مثلا اینکه یکی کار اشتباهی کرده و یکی دیگه باید ببخشش ! من امروز وسیع تر به مفهوم بخشش فکر کردم مثلا خود من گاهی فقط برای اینکه دل دیگران رو به دست بیارم ازشون عذر خواهی کردم در صورتی که هیچ کار اشتباهی انجام ندادم! گاهی بخشش برای دل به دست آوردنه گاهی واقعا به معنای عذر خواستنه اما در هر صورت کسی که عذر خواهی می کنه انسان بزرگواریه و اونی که می بخشه بزرگوارتر 

 کلمه بخشش به معنای چیزی رو بخشیدن هست حالا ممکنه که یک کار اشتباه و یک شی یا هدیه و یا هر چیز دیگه ای باشه .... 

امروز  به این فکر میکردم که چطور بعضی ها می تونن ببخشن و بعضی ها نمی تونن ،  اگرچه چه بخشش کار بزرگیه اما گاهی اوقات نمیشه آدما رو بخشید و در واقع اگر ببخشیش به خودت ظلم کردی! مثلا کسی که یک اشتباه رو چندین بار تکرار می کنه و شما می بخشینش و طرف براش درس عبرت نمیشه و دوباره  همون کارو تکرار می کنه دیگه جایی برای بخشش نمی مونه ، اصولا بخشش یعنی اینکه من گذشتم ... اما گاهی طرفمون رو می بخشیم اما نمی تونیم فراموش کنیم چه کاری در حق مون انجام داده ، گاهی با رفتار اشتباه و ناحق چنان دل طرفمون رو می سوزونیم که حدو حساب نداره و می دونیم کارمون اشتباه بوده اما به روی خودمون نمیاریم ....

میخوام بگم : فرصت ها خیلی کمه و زمان در گذر ... همیشه وقت برای طلب بخشش نیست همیشه طرفمون زنده نیست که هر موقع خواستیم بهش بگیم فلانی منو ببخش ... پس بیایم این لحظه ها رو غنیمت بشماریم

 از خودتون شروع کنید ... 

باید ببخشین ؟؟

یا شاید بخشیده بشین ؟؟

نکته : ماه رمضون هست و شب های قدر در پیش فرصتی که هر سال خدا تکرارش میکنه تا بنده هاش باز هم به سمتش بیان و آروم زمزمه کنن خدای خوبم منو ببخش نه بخاطر کارهای اشتباهم نه بخاطر گناهانم فقط به این خاطر که باز هم بگم خدایی دارم 

دوستتون دارم

شاد باشید 



  • محیا رساله

چمدانش را بست

وقت رفتن بود

منطق گفت : احساس مرده تو اینجا چکار می کنی؟

عشق خندید و گفت :من میروم !

اما مطمئن باش باز می گردم ...

  • محیا رساله
همیشه ماه رمضون که میاد منو یاد خاطراتی می اندازه که گاهی شیرین هستن گاهی تلخ ولی همشون رو دوست دارم

یادمه کلاس پنجم ابتدایی بودم  روزه گرفته بودم و شدیدا تشنه ام شده بود اومدم خونه دیدم مامانم داره نماز میخونه یواشکی رفتم سر یخچال و یه شیشه آب برداشتم و اینقدر هول بودم سر کشیدم ، سریع دهنم رو پاک کردم که مامانم نفهمه بعد برگشتم دیدیم مامانم یواشکی اومده پشت سرم وایساده داره نگام میکنه میخنده ، گفت محیا خانم میدونی که وقتی روزه هستی نباید چیزی بخوری چون روزه ات باطل میشه ! مگه اینکه یادت بره روزه هستی !  منم گفتم اخه تشنم بود.... و اون روز تا افطار دیگه هیچی نخوردم ! 
 ولی از اون به بعد همیشه دعا میکردم یادم بره روزه ام ! 
و یه چیزی بخورم .... :)
  • محیا رساله

دوست دارم کنار بارگاه آسمانی ات بنشینم و ساعت ها محو تماشایت شوم
و شما ناگفته ها را از چشم هایم بخوانی
می دانی که دل کوچکم تاب و توان دوری ات را ندارد 
هر صبح و شام
صدایم را گوش کن
از این فاصله ی دور 
قلبی آکنده از عشق
 سرشار از حضور جاودانه ی خدا 
ملتمسانه دست هایش را رو به آسمان شما بلند می کند
ای شمس شموس خورشید تابنده ی عشق
نیم نگاهی به آسمان تاریک و کوچکم بیانداز 
کمی تلالو ات  کافیست تا روشن شود و جان بگیرد  
در این تنهایی خدا مانند 
باز هم به دیدارم بیا ...
تا مرهمی باشد بر دل شکسته ی کوچکی که به شوق تو زیستن را آموخته است ....


  • محیا رساله