دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

۶ مطلب با موضوع «بهش فکر کن» ثبت شده است

سلام بر همه

امروز میخوام براتون از کلمه ای بنویسم که بارها و بارها شنیدین و تکرارش کردین اما شاید به معنای واقعی درکش نکرده باشید ، بله امروز میخوام از بخشش براتون بنویسم ، هر وقت میگیم بخشش در ذهن ما مفهوم و تصویری شکل گرفته که همیشه همون رو مد نظر قرار دادیم مثلا اینکه یکی کار اشتباهی کرده و یکی دیگه باید ببخشش ! من امروز وسیع تر به مفهوم بخشش فکر کردم مثلا خود من گاهی فقط برای اینکه دل دیگران رو به دست بیارم ازشون عذر خواهی کردم در صورتی که هیچ کار اشتباهی انجام ندادم! گاهی بخشش برای دل به دست آوردنه گاهی واقعا به معنای عذر خواستنه اما در هر صورت کسی که عذر خواهی می کنه انسان بزرگواریه و اونی که می بخشه بزرگوارتر 

 کلمه بخشش به معنای چیزی رو بخشیدن هست حالا ممکنه که یک کار اشتباه و یک شی یا هدیه و یا هر چیز دیگه ای باشه .... 

امروز  به این فکر میکردم که چطور بعضی ها می تونن ببخشن و بعضی ها نمی تونن ،  اگرچه چه بخشش کار بزرگیه اما گاهی اوقات نمیشه آدما رو بخشید و در واقع اگر ببخشیش به خودت ظلم کردی! مثلا کسی که یک اشتباه رو چندین بار تکرار می کنه و شما می بخشینش و طرف براش درس عبرت نمیشه و دوباره  همون کارو تکرار می کنه دیگه جایی برای بخشش نمی مونه ، اصولا بخشش یعنی اینکه من گذشتم ... اما گاهی طرفمون رو می بخشیم اما نمی تونیم فراموش کنیم چه کاری در حق مون انجام داده ، گاهی با رفتار اشتباه و ناحق چنان دل طرفمون رو می سوزونیم که حدو حساب نداره و می دونیم کارمون اشتباه بوده اما به روی خودمون نمیاریم ....

میخوام بگم : فرصت ها خیلی کمه و زمان در گذر ... همیشه وقت برای طلب بخشش نیست همیشه طرفمون زنده نیست که هر موقع خواستیم بهش بگیم فلانی منو ببخش ... پس بیایم این لحظه ها رو غنیمت بشماریم

 از خودتون شروع کنید ... 

باید ببخشین ؟؟

یا شاید بخشیده بشین ؟؟

نکته : ماه رمضون هست و شب های قدر در پیش فرصتی که هر سال خدا تکرارش میکنه تا بنده هاش باز هم به سمتش بیان و آروم زمزمه کنن خدای خوبم منو ببخش نه بخاطر کارهای اشتباهم نه بخاطر گناهانم فقط به این خاطر که باز هم بگم خدایی دارم 

دوستتون دارم

شاد باشید 



  • محیا رساله
سلام به همه ی دوستان خوب و مهربونم

امروز میخوام براتون از آرزو ها بنویسم ؛ گاهی وبلاگ منو میخونید و بهم می گید محیا چرا غمگینی؟ ولی در واقع من هر وقت غمگین هستم بیشتر می نویسم و انگار اینجا آرومم می کنه این مهم نیست که چقدر آمار بازدید بالا یا پایین باشه ، مهم اینه که من هنوزمینویسم
دوستان من سهم من و شما از زندگی تموم اون چیزی هست که از خودمون انتظار داریم ، یعنی رسیدن به قله های ترقی ، رسیدن به آرزوها جایی که لیاقت شماست ... شاید الان در جایگاهی نباشی که از خودت انتظار داری ولی امید داشته باش چرا که نا امید آدم ترسوییه و نمی تونه ریسک پذیر باشه و پیشرفت کنه ، تحسین می کنم هنر مندی رو که برای رسیدن به هدفش و آیندش تلاش میکنه و میدونم کاری که انجام میده در حدش نیست ولی تمام سعیش رو میکنه تا پول در بیاره و زمانی می رسه که در اوج می درخشه چون میدونم که لیاقتشو داره ، با هر کدوم از آدمای معروف که حرف بزنی از ستاره های سینما و موسیقی تا مشاهیر و دانشمندان و .... همه و همه زحمت کشیدند تا به جایی رسیدند اگر ادیسون نا امید می شد الان خونه های ما غرق در تاریکی بود ، یادتون باشه ما دنیا رو میسازیم نه دنیا ما رو پس زنده گی کن و امیدوار باش و دست از تلاش بر ندار روزی می رسه که به گذشته ات لبخند می زنی . دوست من زندگی بالا پایین زیاد داره اگه یه سنگ ضربه های قلم سنگ تراش رو تحمل نکنه هیچوقت تندیس زیبایی نمیشه ، دوس دارم بیایید و برامون از تجربه هاتون بنویسید و یا اگر دوست داشتین به من میل بزنید تا به اسم خودتون تو وبلاگ بذاریم ؛ منتظرتون هستم ...
  • محیا رساله

یه چند وقتی هست که دارم راجب این مطلب فکر میکنم...

و اونم اینه که چرا ما شبیه ویترین شدیم؟

خیلی بده که آدم در درون خودش دچار تضاد باشه و با دیگران طوری رفتار کنه ولی در باطن جور دیگری، تا موقعی که آدم ها برامون منفعت دارند رو دوس داریم و قبول داریم وقتی پول و ثروت دارند بهشون احترام می ذاریم و وقتی می توانند خواسته های ما را اجابت کنند باهاشون رابطه برقرار می کنیم. همیشه فکر میکردم اگر کسی این طوری باشه چقدر بد تا موقعی که در برهه های زمانی مختلف با آدم های بسیاری این مسئله رو تجربه کردم ، ما از دیگران توقع داریم و مشکلمون همینه و هیچ وقت به خاطر انسانیت کسی با اون دوست نبودیم. همیشه پای منفعتی در میان بوده و همیشه چیزی بوده تا ما رو به ادامه رابطه ترغیب کنه که وقتی دیگه اون منفعت نباشه  اونوقته که طرفت که دوستته ، رفیقته و روش حساب باز کردی میذاره میره و انگار از اول هم نبوده............

جایی خوندم با ارزش ترین سرمایه انسان زمان است.

پس دقت کن با کی داری وقتت رو می گذرونی!

چون این لحظات هیچوقت بر نمی گردند.

  • محیا رساله

تا حالا شده حسرت یه چیزی رو بخورین؟

حسرت واژه ایست که گاهی اوقات مدام باآن در ذهنمان کلنجار می رویم ، حسرت ها و عقده هایی که از کودکی در دل می مانند و با ما بزرگ میشوند، حسرت پیرو جوون نمیشناسه پولدار و بی پول نمیشناسه ، اینکه چه جورآدمی هم باشی فرقی نمیکنه بالاخره  یه روزی یه جایی حسرت خوردی. زندگی ما منشور هزار رنگ است گاهی حسرت ها باعث تحریک و پیشرفت ما میشوند گاهی هم باعث پسرفت که در اون صورت اسمش دیگه حسرت نیست حسودیه، حسرت های ما مجموع داشته ها و نداشته های ماست از یکی شنیدم که می گفت من همه چی دارم پول ،خونه زندگیه خوب اما هیچکس حسرت منو نمیخوره ! من از این حسرت میخورم . بهش گفتم تو از کجا میدونی کسی حسرت تو رو نمیخوره ؟ گفت اگه کسی حسرت منو بخوره معلوم میشه از رفتارش ! به نظر شما این یکی رو میخواست که حسرتشو بخوره یا یکی رو میخواست که بهش حسودی بکنه؟اصلا حسرت گفتنیه؟ اگه حسرت کسی رو بخورین بهش میگین؟ به نظر من حسرت تو رفتار نشون داده نمیشه اما حسودی در رفتار مشخص میشه! برام خیلی جالب بود در جوابش گفتم: بعضی آدما این جوری هستن

و این بیت رو براش خوندم.

من حسرت پرواز ندارم به دل آری/ در من قفسی هست که می خواهدم آزاد .

دوست من ، دوست عزیزی که همین الان داری نوشته های منو میخونی به حسرت هات فکر کردی؟ برای اینکه حلش کنی کاری کردی؟ گاهی رسیدن بهش راه طولانی رو پیش روت میذاره ،اما دلم میخواد بی رو در واسی حسرت هات رو روی کاغذ بنویسی و برای اینکه  دیگه حسرت نخوری وحلش کنی یه راه حل هم براش در نظر بگیری .

اگه دوست داشتی!

اگه دوست داشتی و دلت خواست میتونی چند تاشو با ما در میون بذاری ، بچه هایی که وبلاگ رو میخونن راجب هم نظر بدن تا شاید بتونیم به هم کمک کنیم . از این تکنیک میتونیم برای حل مشکلاتمون هم استفاده کنیم . بنویسید هر چی دلتون خواست از حسرت تا درد دل تا مشکل .... 

  • محیا رساله
تفکر ابزاری است برای تشخیص درست و یا غلط بودن  یک امر یا یک فعل(من نظر خودم میگم و کاری به تعریف کتاب ها و نظر متخصصان و اساتید امر ندارم) هرکس میتونه با تفکر کردن در یک امر بنا به نظر خودش درست و یا غلط بودن یک امر را تشخیص بده ، اما اینکه این کار از نظر دیگران درست هست یا نیست یک امری جداگانه است ، اکثر ما در زندگی بر اساس افکار و نظرات خودمون تصمیم میگیریم و گاهی هم با مشورت کردن سعی میکنیم یک تصمیم درست و عاقلانه بگیریم و از نظرات و تجربه های دیگران استفاده کنیم ، این تصمیم ها و انتخاب ها هستند که مسیر زندگی را برای ما مشخص می کنند و راه  مارا در رسیدن به هدف و انجام امور هموارتر می کنند.
گاهی از دیگران تاثیر می پذیریم به حدی که مسیر زندگی را برای ما عوض می کنند و یا تحولی عظیم در زندگی ما ایجاد می کنند که آینده و سرنوشت ما را تحت تاثیر قرار می دهد ، گاهی این تاثیرات آگاهانه و گاهی نا آگاهانه است . متاسفانه ما در برخی موارد بدون اینکه خود بدانیم تحت تاثیر افکار و عقاید دیگران قرار میگیریم و حتی به کلی شخصیتمان عوض می شود !

زمینه ایجاد این تغییر از نظر من به واکنش های رفتاری بر می گردد یعنی فرد با نشان دادن رفتاری از خودش باعث جلب نظر و توجه دیگران می شود و با تایید دیگران تحسین آن ها را بر می انگیزد و باعث می شود افرادی که در آن جمع حاضر هستند مخصوصا افراد جوان تر آن اشخاص را به عنوان الگوی خویش قرار دهند .

الگوی شخصیت


از نظر علم روان شناسی افراد شخصیت های متفاوتی دارند که بر اساس آن در گروه های مختلفی  طبقه بندی می شوند . مثلا شخصیت های سالم و سازنده ،شخصیت های ناسالم ومخرب، شخصیت های تک محور،شخصیت های قدرت محور، شخصیت های کاریز ماتیک و....
اما واقعا نمی توان برای انسان یک قالب شخصیتی تعیین کرد و گفت از این دایره پا را فراتر نخواهد گذاشت بنا براین انسان ها غیرقابل پیش بینی هستند . افکار انسان هاست که سبب تمایز بین آنهاست.

اما

حرف من این است که هرکسی می تواند سرنوشت خودش را در دست بگیرد هر کسی صاحب پیامبر درونی است و این پیامبر عقل انسان است انسان دارای فهم شعوراست  و قادر به تشخیص درست از نادرست است بنابراین احتیاجی به اینکه چه کسی راه درست را نشانش بدهد ندارد
پس سعی کن قبل از این که از کسی تاثیر بپذیری راجبش فکر کنی این را بپذیر و بدون چون و چرا از کسی تبعیت نکن فکر کن و راه درست را انتخاب کن و خودت باش در تمام مراحل زندگیت تا موفق باشی و شک نکن به آنچه می خواهی میرسی حداقلش این است که میگویی خودم انتخاب کردم ! و بدون این یه تجربه است
و اینو بدون که برای رسیدن همیشه فرصت نیست
آرزو میکنم هر کسی هستی و این مطلب رو میخونی در هرجای این کره خاکی
آزاد و رها باشی نه اسیر دیگران.
 (اسیریک اندیشه بودن و تحت تاثیر قرار گرفتن به مراتب از اسیربودن در زندان هم بدتر است)
 موفق باشید

  • محیا رساله

تا حالا لبخندهای مختلفی رو دیدم ، لبخندها یی که گاهی از روی ترحم ، گاهی از ته دل ، گاهی دروغین و گاهی غرور آمیز بوده اما بعضی لبخندها به یاد ماندنی است ، بعضی ها آنچنان در ذهن نقش میبندد که هرگز از یادت نمی رود . عکس ها ونقاشی هایی که لبخندها را ماندگار می کنند کم نیستند اما همه ی آن ها به دل نمی نشیند، مثلا تابلوی لبخند ژوکوند اثر لئوناردو داوینچی راز لبخندیست که بر لبان  مونالیزا نقش بست و داوینچی آن را به ابدیت پیوند زد و جاودانه ساخت به راستی ارزش لبخند هر انسانی چقدر است؟آیا ارزش تمام لبخندها یکسان است؟ امروزه علم روان شناسی ثابت کرده که لبخند زدن و شاد بودن باعث افزایش طول عمر انسا نها می شود . پس لبخندها بدون اینکه ما بخواهیم ما را جاودانه می سازند!و من  امشب لبخندی دیدم که در ذهنم ماندگار شد ، وقتی سوار اتوبوس شدم تا مسیر طولانی و یک طرفه را طی کنم و با وجود خستگی فراوان  تاب توان ایستادن نداشتم به تاریکی شب خیره شدم و به آدم هایی که با چهره هایی شاد و غمگین  و خسته سوار اتوبوس می شدند و لحظه ای چند به همسفرانشان نگاه می کردند گاهی از مسائل  اقتصادی روز  و گاهی از خستگی و دلتنگی باهم صحبت می کردند . در یکی از همان ایستگاه های شلوغ خانم مسنی سوار اتوبوس شد که عصا به دست داشت و مریض بود  با زحمت از میان جمعیت خودش را به یکی از میله ها رساند تا به عنوان تکیه گاهی از آن استفاده کند . روبروی من دخترک کوچک بازیگوشی روی یکی از صندلی های تک نفره نشسته بود و پاهایش را تکان می داد و برای خودش شعر می خواند و با عروسک در دستش صحبت می کرد و مانند یک مادر از عروسکش که انگار فرزندش بود مراقبت میکرد ، نرسیده سر یک چها راه پشت چراغ قرمز اتوبوس تکانی خورد و با ترمز شدید و طولانی یک لحظه متوقف شد حواس همه ی مسافران به طرف راننده که حالا با یک جوان موتور سوار یکه بدو می کردو دعوای لفظی بین آن ها در گرفته بود معطوف شد! من که محو بازی دخترک بودم انگار چیزی جز او نمی دیدم با ترمز شدید اتوبوس  عروسک از دست دخترک به کف ماشین افتاد او  بلافاصله خم شد تا عروسکش را از میان لگد های  مسافران نجات دهد که ناگهان صورتش به عصای در دست اون خانم مسن خیره ماند و از روی صندلی بلند شد و با لحن کودکانه اش گفت خانم بیاین جای من بشینین من میتونم کنار مامانم وایسم ،زن مسن از رفتار دخترک شوکه شد و با لبخند گفت نه عزیزم من می ایستم تو بشین خانم کوچولو ،دخترک با اصرار اون خانم مسن را به جای خودش روی صندلی نشاند! پس از چند لحظه نگاهش به چشمان من افتاد لبخند میزد لبخندی زیبا و شادیه کودکانه در صورتش نقش بسته بود ،من هم به او لبخند زدم و سرم را به نشانه ی تایید کارش پایین آوردم ، حالا تمام مسافران لبخند میزدند همه کار کودکی را تایید میکردند که خودشان از انجامش عاجز بودند !

نکته

نمی گویم اکر کسی جایش را به خانم مریض و مسن نداد آدم بد و یا مغرور یا سختی است ! میدانم گاهی آنقدر خسته هستیم که توان حرف زدن هم نداریم چه برسد به آنکه جایمان را که به نوعی یک  غنیمت در این اتوبوس ها ی شلوغ محسوب میشود به دیگران ببخشیم اما سادگی یک کودک را هم نداریم با اینکه همه ی ما یک روزی کودک بودیم!!!!! و همه ی ما یک روزی پیر خواهیم شد !!!!!! 

چه خوب است احترام بگذاریم شاید یک روزی یک جایی کسی پیدا شود که  به ما هم احترام بگذارد

اگرچه ارزش های انسانی بالاتر از این حرف هاست ما محبت نمیکنیم که در عوض آن محبت ببینیم و اگر بدی هم دیدیم گله مند نباشیم ! حداقلش این است که انسان بوده ایم!

و این قانون دنیاست !

از هر دست بدهی از همان دست پس میگیری !

با آرزوی لبخندهای شیرین و ماندگار

  • محیا رساله