دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

۲ مطلب با موضوع «داستان» ثبت شده است

سلام دوستان

من این هفته رفتم مسافرت به جایی که طبیعت بکر و فوق العاده زیبایی داره به شهر چشمه ها و رودها  خوانسار

شهرستان خوانسار از نظرموقعیت جغرافیایی جز استان اصفهان محسوب می شود و حدود 2 ساعت تا اصفهان فاصله دارد، خوانسار میان دره های رشته کوه های زاگرس قرار گرفته و از هر طرف به کوه منتهی می شود،به این دلیل اسم شهر را خوانسار نام گذاشتند چون در زبان یا گویش محلی خوان به معنی چشمه و چون خوانسار دارای چشمه ها و قنات های بسیار زیادی است به آن خوانسار یا چشمه سار گفته میشود. خوانسار میان اصفهان و کاشان قرار گرفته و دقیقا 7 ساعت با تهران فاصله دارد.از تهران که مسیر حرکت ما بود به ترتیب از شهرهای قم ، کاشان ، گلپایگان عبور کردیم و به خوانسار رسیدیم و چون ساعت1 نیمه شب سه شنبه حرکت کردیم به ترافیک نخوردیم و جاده بسیار خلوت بود. دقیقا ساعت 6 صبح روز چهارشنبه به خوانسار رسیدیم ، و مهمان خاله پدرم که بسیار بسیار مهربون هستن بودیم البته نا گفته نماند که اجداد بنده هم اهل خوانسار هستند و نسل های بعدی متولد تهران. پس از استراحت ساعت ده صبح با صدای پرنده ها و بوی نان و پنیرو شیر و عسل محلی از خواب بیدار شدیم . خاله سفره رو توی باغ انداخت و من وقتی بیدار شدم و از پنجره اتاق خواب به بیرون نگاه کردم از خوشحالی دیدن شکوفه ها ی بهاری و و کوهستان زیبای روبروی اتاق یه جیغ بلند کشیدم اون قدر که هر کس خواب بود از خواب پرید ! پس از صرف صبحانه میان باغ به گردش پرداختیم و از کوچه باغ های اطراف دیدن کردیم و عکس انداختیم . جای شما خالی خیلی خوش گذشت. البته تابستان اش چیز دیگریست ولی روزای بهار در خوانسار گرم و شب هایش مثل زمستان سرد اون قدر که خاله برای جو دادن به خونه باغ و به عشق خواهرش که مادر بزرگ من باشه که خیلی هم سرمایی هستن ، علاوه بر بخاری ،  به یاد قدیم ها برامون کرسی روشن کرد و کلی شبا پاش نشستیم و خندیدیم و تنقلات خوردیم. ما در روز جمعه صبح به سمت کاشان حرکت کردیم و به باغ فین رفتیم اونقدر شلوغ بود و گردشگر و توریست از همه جای دنیا اومده بود که مجالی برای گشتو گذار و خلوت کردن تو باغ امیر کبیر نبود و پس از صرف ناهار هول هولی تو یه رستوران شلوغ  به تهران برگشتیم، وزارت راه و شهر سازی تاجایی که تونست موقع ورود و خروج از هر شهر و شهرستانی از ما عوارض گرفت !

از جاهای دیدنی خوانسار میتوان به گلستان کوه( که اردیبهشت فصلش هست) و بقعه بابا پیر و پارک ملی سرچشمه و( مرغه) که کشف خودمون بود و جنگل صنوبرها اشاره کرد کلی عکس دیدنی گرفتم که چندتاییش رو براتون میذارم.امیدوارم خوشتون بیاد و لذت ببرید. راستی از سوغاتی های خوانسار گز مخصوص خوانساراست( که از اولشم برای خوانسار بوده نه اصفهان ) عسل خوانسار و شیرینی و باقلوای زعفرانی و تنقلات مثل آلو و لواشک و برگه و سبزی های مخصوص کوهی  هست که همشون خیلی خوشمزه است و اکثرا اصفهانی های عزیز مزه اش رو چشیدن ، امیدوارم به خوانسار سفر کنید و از این شهر دیدنی لذت ببرید ، در ضمن تابستان آن شمال دیگر ایران است!

  • محیا رساله

دست دست می کرد می خواست حرفی بزند که انگار گفتنش برایش سخت بود. مشتاق نگاهش کردم و گفتم چیزی میخوای بگی؟ سرش را به علامت نفی تکان داد ،بهش گفتم اینجوری نگام نکن دلم گرفت حداقل برام شعر بخون ، از شعرهای خودت ؛از کنارم بلند شد و نزدیک پنجره رفت قد وبالای مردانه اش پشت به من بود،زیر لب آرام حرف میزد صدایش مانند یک نجوا در گوشم می پیچید ... خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بهت بگم اما نتونستم همه چیز رو تو این نامه برات نوشتم یه روز خودت می فهمی چرا....کتش را برداشت و در را محکم پشت سرش بست و رفت . من همان طور مات و مبهوت به منظره ای نگاه می کردم که مانند یک خلا خالی بود خالی از همه چیز... نامه اش را باز کردم این طور برایم نوشته بود.

کاش بفهمی که وقتی می روم از غم نبودت نیست

کاش بدانی زندگی چیزی بیشتر از بودن ونبودن است

کاش دلت به وسعت دریاها باشد وقتی پاسخی برای نگاهت ندارم ....

  • محیا رساله