دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

ماه رمضون کودکی

شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۱۷ ب.ظ
همیشه ماه رمضون که میاد منو یاد خاطراتی می اندازه که گاهی شیرین هستن گاهی تلخ ولی همشون رو دوست دارم

یادمه کلاس پنجم ابتدایی بودم  روزه گرفته بودم و شدیدا تشنه ام شده بود اومدم خونه دیدم مامانم داره نماز میخونه یواشکی رفتم سر یخچال و یه شیشه آب برداشتم و اینقدر هول بودم سر کشیدم ، سریع دهنم رو پاک کردم که مامانم نفهمه بعد برگشتم دیدیم مامانم یواشکی اومده پشت سرم وایساده داره نگام میکنه میخنده ، گفت محیا خانم میدونی که وقتی روزه هستی نباید چیزی بخوری چون روزه ات باطل میشه ! مگه اینکه یادت بره روزه هستی !  منم گفتم اخه تشنم بود.... و اون روز تا افطار دیگه هیچی نخوردم ! 
 ولی از اون به بعد همیشه دعا میکردم یادم بره روزه ام ! 
و یه چیزی بخورم .... :)
  • محیا رساله

نظرات  (۳)

  • علی اصغر اصل یزدی33
  • قدیما :هرکی روزه نبود باید می رفت یه گوشه ای یه چیزی میخورد بقیه نبیننش
    الان: هر کی روزه است باید بره یه گوشه مزاحم غذا خوردن بقیه نشه!!!!!
    پاسخ:
    اینو خوب گفتین واقعا جالب بود ! 

  • علی اصغر اصل یزدی
  • خواهش
    آرزو به دل موندیم یادمون بره!
    پاسخ:
    واقعن !!!!!!!!!!!!!!!!
    مگه یادت میرفت .....
    یادش بخیرر................

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی