دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

شازده ی کوچک من

جمعه, ۷ دی ۱۴۰۳، ۰۶:۱۴ ق.ظ

 

من گلی بودم 

که از شوق نگاهت سرخ شد

و بوته اش به محبت تو دل بست

آرزو داشت 

شعر نوازش دستانت را 

هر روز بخواند 

و موهای لختت 

با طلوع طلایی خورشید

در خیال باد می رقصید

آه ای شازده ی کوچک من

چه بی خبر رفتی 

چه دیر از سفر برگشتی

سالها گذشت

چون دلت میخواست گلهای دیگر را بینی

گمان کردی گلت دوام می آورد؟

و زمستان باغ را بهاریست؟

بهار آمد 

و شکوفه ها بر مزار باغچه روییدند

و تو چه می دانی

قصه ی فراق بیش از این است...

 

 

  • محیا رساله

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی