دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

حجم خیال

شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۰۸ ب.ظ
زمزمه ی تمام دیوار ها را می شنوم
با گلدان های حیاط حرف می زنند
و به من نیشخند می زنند
مانند آدم ها
انگار می گویند دیدی؟
او هم با دیگران فرقی نداشت !
تمام خانه دور سرم چرخ می زند
تمام روز های دور از تور را
خورشید هر روز صبح تا دم رفتنش به رخم می کشد
و خستگی پاهایم مرا به زمین می کوبد
خلوتی نیست
جز خیرگی های چشم من
به آسمان بی کران شب
میان آسمان به دنبالت میگردم
آنقد ستاره ها را می شمارم
تا تور ا در خواب ببینم
باز به دیدارم بیا
در این تنهایی سخت که
گذر ساعت شماته دار گوشه ی طاقچه
باتیک تیک  ثانیه شمارش مرا سنگسار می کند....

  • محیا رساله

نظرات  (۲)

  • علی اصغر اصل یزدی
  • سلام
    very lovely and fantastic
     
    پاسخ:
    thank you very much
  • علی اصغر اصل یزدی
  • fadaaaaaaaaaaaaaaaaaaye shomaaaaaaaaaaaaaaaaaa

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی