حجم خیال
شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۵:۰۸ ب.ظ
زمزمه ی تمام دیوار ها را می شنوم
با گلدان های حیاط حرف می زنند
و به من نیشخند می زنند
مانند آدم ها
انگار می گویند دیدی؟
او هم با دیگران فرقی نداشت !
تمام خانه دور سرم چرخ می زند
تمام روز های دور از تور را
خورشید هر روز صبح تا دم رفتنش به رخم می کشد
و خستگی پاهایم مرا به زمین می کوبد
خلوتی نیست
جز خیرگی های چشم من
به آسمان بی کران شب
میان آسمان به دنبالت میگردم
آنقد ستاره ها را می شمارم
تا تور ا در خواب ببینم
باز به دیدارم بیا
در این تنهایی سخت که
گذر ساعت شماته دار گوشه ی طاقچه
باتیک تیک ثانیه شمارش مرا سنگسار می کند....
با گلدان های حیاط حرف می زنند
و به من نیشخند می زنند
مانند آدم ها
انگار می گویند دیدی؟
او هم با دیگران فرقی نداشت !
تمام خانه دور سرم چرخ می زند
تمام روز های دور از تور را
خورشید هر روز صبح تا دم رفتنش به رخم می کشد
و خستگی پاهایم مرا به زمین می کوبد
خلوتی نیست
جز خیرگی های چشم من
به آسمان بی کران شب
میان آسمان به دنبالت میگردم
آنقد ستاره ها را می شمارم
تا تور ا در خواب ببینم
باز به دیدارم بیا
در این تنهایی سخت که
گذر ساعت شماته دار گوشه ی طاقچه
باتیک تیک ثانیه شمارش مرا سنگسار می کند....
- ۹۲/۰۲/۰۷
very lovely and fantastic