دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

دلنوشته‌های محیا

یک خلوت خونه ی شاعرانه

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها

شعر نو

يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۷:۳۰ ب.ظ

تو در آن ظلمت شب می رفتی

و در آن لحظه که ماه درخشان تر بود

باد آهسته وزید

دل من سرد شده

گویی دیگر از تو بی رنگ شده

بغض سر بسته ای مانده در گلو

در پس کوچه ی شب

حس داشتن تو یه آرزو

در سیاهی شبم ستاره پر زد

صبح آمدو دل من و تو رو پیوند زد......

  • محیا رساله

نظرات  (۴)

واقعا بهت تبریک میگم
وبلاگ خیلی قشنگی داری محیاجان
هر روز به وبلاگ سر میزنم

پاسخ:
 نظر لطفته یوسف جان
ممنوم که به وبلاگم سر میزنی و دیدگاهتو بیان میکنی.
عالی بود!
ولی رفت که رفت!بهتر که رفت
پاسخ:
وصف من در وجود ادمیان نمی گنجد عزیز

  • عزیزالله عسکری
  • اگردوستی پاک وبی ریا باشدهمیشه باقیست هرچندازهم دورباشندولی لحظه ای یادش می کنیم وازخودمی پرسیم چراقدرش راندانستیم.

    پاسخ:
    قدر آیینه بدانیم چو هست
    نه در آن وقت که افتاد شکست

  • علی اصغر اصل یزدی
  • اونایی که دوستشون داریم می‌تونند دوستمون نداشته باشند.
    پاسخ:
    و مهر ورزیدن شرطش این است
    تو نیکی می کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی