شعر نو
يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۷:۳۰ ب.ظ
تو در آن ظلمت شب می رفتی
و در آن لحظه که ماه درخشان تر بود
باد آهسته وزید
دل من سرد شده
گویی دیگر از تو بی رنگ شده
بغض سر بسته ای مانده در گلو
در پس کوچه ی شب
حس داشتن تو یه آرزو
در سیاهی شبم ستاره پر زد
صبح آمدو دل من و تو رو پیوند زد......
- ۹۱/۱۲/۲۰
وبلاگ خیلی قشنگی داری محیاجان
هر روز به وبلاگ سر میزنم